مسئله تفاوت جهلزدایی و جهالتزدایی که دیروز در سخنان آیتالله جوادیآملی در همایش بینالمللی بزرگداشت تفسیر تسنیم مطرح شد و نیز مسئله دوربودن حوزهها از تفسیر قرآن که در سخنان رهبری معظم در دیدار دستاندرکاران این همایش به بیان آمد، برای کسی مانند ما در جایگاه روزنامهنگار اهمیت سیاسی و اجتماعی نیز پیدا میکند؛ و این چیزی است که بر کل سرنوشت ما و کشور و سرنوشت انقلاب سیطره دارد. به همین خاطر باید دید چرا این بزرگواران این مسائل را مهم میدانند و چرا احساس خطر میکنند.
روحانی غیرسیاسی؟!
مسئله اول، ظهور آخوند سکولار در حوزه و بیرون از حوزه است. طلبهای که علیه حکومت دینی و رهبری دینی و سیاسی موضع بگیرد، در تاریخ کم نداشتهایم، اما اهمیت چنین کسانی که در حوزههای این زمان درس بخوانند و علیه سیاسیبودن دین باشند، به دلیل ماهیت دینی حکومت برخلاف گذشته که حکومتها دینی نبوده، بیشتر است؛ و طرفه اینکه اتفاقاً این طلبهها سیاسیتر از همه هستند! کسی که میگوید ما نباید سیاسی باشیم، اما در سیاستخارجی حکم میدهد به رهاکردن غزه و لبنان و در سیاستداخلی حکم میدهد به محدودکردن دین در مساجد، این از همه سیاسیتر است. «آن کس که سیاست نمیورزد، سیاست میورزد!» مگر میتوان گفت من دینی هستم و سیاسی نیستم و آنگاه حکم به حکومت غیردینی داد؟! این خودش عین سیاستورزی است. چنین کسی مخاطب واقعی سخنان آیتالله جوادی در این همایش است. «جهل، فقدان علم است که با آموزش قابل رفع است، اما جهالت فراتر از جهل است و میتواند علم را نیز به انحراف بکشاند. جامعهای که درگیر جهالت باشد، حتی اگر بهظاهر علمآموزی کند، مسیر هدایت را از دست خواهد داد. بنابراین، رسالت حوزههای علمیه فقط تعلیم علوم نیست، بلکه باید با جهالتزدایی، عقلانیت را تقویت کرد. در روایات تأکید شده که اگر کسی امامزمانش را نشناسد و از دنیا برود، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است. این نشان میدهد که شناخت امام و پیروی از نظام امامت، شرط اصلی خروج از جاهلیت است. ما باید امام خود را بشناسیم و در مسیر او حرکت کنیم... امام خمینی تنها حکومت شاهنشاهی را سرنگون نکرد، بلکه نظام امامت امت را جایگزین آن کرد؛ این نظام، نظامی عقلانی و مبتنی بر هدایت الهی است که باید پاس داشته شود. امروز مقام معظم رهبری این مسیر را ادامه میدهند و همه ما وظیفه داریم از این راه تبعیت کنیم.»
معنویتافزایی حوزهها
مسئله دوم معنویتافزایی حوزههاست. اگر کسی بگوید غیرمعنویترین آدم در فامیل ما یک روحانی است یا در مراودات با طلبههای جوان حس روحانیبودن و معنویت به او دست ندهد، باور این شخص به حکومت دینی تضعیف میشود. میدانم که توقع من از اینکه در دیدار هر فرد روحانی، لااقل حرف اول مسائل دنیا نباشد و حرف از اخلاق و حدیث و معنویت و آخرت باشد، توقعی فراتر از ظرفیت همگان و تمامی قشر روحانی است، اما قشر روحانی در اوج سیاسیبودن و اجتماعیبودن باید سادهزیستی و معنویت را هم به اوج ببرد و اگر یک فرد روحانی مقام و منصبی بگیرد یا در فعالیتهای اقتصادی و هنری و فرهنگی وارد شود یا حتی استاد دانشگاه شود و نتواند رنگ روحانیت خود را حفظ کند و همرنگ جماعت سیاسی و هنری و اقتصادی شود، بداند که ضربهای به جایگاه روحانیت و حکومت دینی زده است.
شرط عقل و علم و محجوریت قرآن
مسئله بسیار مهم دیگر مسئله علم و عقل است. یک روحانی نباید مروج شبهعلم باشد و نباید مدعاهایش بهراحتی به دست دانشمندان زمانه باطل شود. تأکید بر این اهمیت در سخنان رهبری و سخنان شخص آیتالله جوادی بسیار فراوان است. رهبر انقلاب خود کسی است که به جوانان دانشمند که بتوانند در مرزهای علم روز حرکت کنند و جایگاه علمی کشور را حفظ و ارتقا دهند، بیشترین امید را دارند. در قضیه کرونا و هوش مصنوعی و در تأکیدات ایشان بر دانش سلولهای بنیادی و دانش هستهای میتوان تفاوتهای نگاه ایشان به علم با نگاه برخی حوزویان را دید. در توجه به شناخت فرهنگهای دیگر از جمله با خواندن آثار فرهنگی و داستانی ملل جهان نیز این تفاوت با بسیاری از حوزویان برجسته است. حال آنکه مخالفت فلان فرد در حوزه با یک بحث علمی یا فرهنگ بیگانه در حالی است که شناختی از آن ندارد! همانگونه که برای دفاع از چیزی باید آن را شناخت، برای مخالفت با هرچیز هم باید آن را شناخت. نمیتوان با برخی از اندوختههای دروس حوزه مثلاً هوشمصنوعی را باطل اعلام کرد یا رعایت اصول بهداشتی را در مکانهای مقدس نپذیرفت. امام به کسانی که مخالف وحدتوجود بودند میگفتند شما با چیزی مخالفید که مفهوم آن را درک نکردهاید!
حضرت آقای جوادی در جای دیگری لزوم توجه به عقل و علم را در حوزهها با بیانی حسرتآلود طرح کردهاند و میگویند: «یکی از آقایان مراجع گفته است در شرط ذکوریت [برای مرجعیت]که اگر شرط ذکوریت نباشد، هتک حرمت مرجعیت است! ببینید چه استدلالی میآورد! علامه طباطبایی بهواقع اسلامشناس بزرگی بود. میگفت شما یک قدری از حوزهها دور برید، دستی از دور داشته باشید، دینشناسی کنید، ببینید این حوزهها را چهچیز میگرداند. میفرمود منابع غنی و قوی ما چهارتاست؛ قرآن است و روایت است و عقل است و اجماع. عقل که متأسفانه آنچنان رشدی در حوزهها ندارد. قرآن را هم عدهای معاذالله بهعنوان اینکه تحریف شده یا کاری با آن نداریم، در حوزهها رواجی ندارد. روایت هم اگر معتبر باشد و پیشینیان عمل نکنند، اعراض پیشینیان، روایت معتبر را از حجیت میاندازد و اگر چنانچه معتبر نباشد و پیشینیان به آن عمل کنند، مشهور به آن عمل کنند، این صاحب قدرت میشود. پس محورهای دین را فهم علما دارد میگرداند، یعنی شهرت دارد میگرداند! اجماع به آن معنا خیلی کم است. اجماع نداریم. تقریباً فهم علما دارد میگرداند. چون اگر روایتی معتبر باشد- حالا اخیراً کمکم این فقه دارد عوض میشود- اگر روایاتی معتبر باشد، مشهور به آن عمل نمیکنند، از حجیت میافتد. روایتی ضعیف باشد، مشهور به آن عمل بکنند، معتبر میشود و مدار استدلال فقهی میشود! قرآن که معمولاً نیست توی کار. شما مثلاً در نوعی مسائل شاید دو، سه تا آیه پیدا کنید. در اصول که ایشان (علامهطباطبایی) تعبیر لطیفشون این بود که اول تا آخر اصول، دوتا آیه است، آنهم فقط برای ردکردن! چون همه محققین گفتهاند آیه نباء و آیه نفر دلیل حجیت خبر واحد نیست... بنابراین میماند روایت. روایت هم اگر عدهای رعایت نکردند که از حجیت میافتد و اگر ضعیف باشد و عمل کنند که محور حجیت است. پس آنچه گرداننده رسمی است، فهم علماست.»
همین مقوله و نگاه را رهبریمعظم در دیدار با مسئولان همایش تسنیم داشتند. «آن کاری که توقع میرود [در بحث تفسیر قرآن]از یک حوزهای که میخواهد علوم اسلام را بیان کند، اصلاً فاصله حوزههای ما با آن خیلی زیاد است. نتیجه چه میشود؟ نتیجه این میشد که علمای بزرگ و معروف ما خیلی اوقات با مفاهیم قرآنی آشنایی نداشتند. من یکی از علمای خیلی خوب، مرد فاضل، ملا و بسیار آدم خوب را میشناختم- زمان جوانی ما- ایشان میگفت ما نجف که بودیم، خب مشغول درس و بحث بودیم و مشغول کارهایمان بودیم و بنویس و بگو و تبادل کن و مباحثه کن و برو و بیا و مانند اینها، وقتی آمدیم از نجف به ایران، من تصادفاً تفسیر صافی [ملامحسن فیضکاشانی]را پیدا کردم- آن آقا میگفت- تفسیر صافی را نگاه کردم، دیدم عجب مطالبی در این کتاب هست! حالا شما ببینید چقدر مطالب در تفسیر صافی وجود دارد که یک مجتهد ملای سالها درسخوانده در نجف را متعجب کند، وضع حوزههای ما اینجوری بود. بنده قبل از انقلاب، یک سروکار مختصری با کارهای قرآنی داشتم، به طلبهها میگفتم وضع حوزه ما اینجوری است که از «بدانایدک الله» [عبارت آغازین کتاب «جامعالمقدمات» که طلاب علوم دینی در ابتدای تحصیل، آن را میآموزند.]شروع میکنیم تا وقتی اجازه اجتهاد میگیریم، در طول این سالها، میتوانیم حتی یک بار احتیاج پیدا نکنیم به اینکه بلند شویم از روی طاقچه قرآن را برداریم نگاه کنیم! یعنی این درسهای ما هیچ سروکاری با قرآن ندارد، مگر همان مقداری که در کتاب ادبیات، در مغنی یا در سیوطی و مانند اینها، آیات قرآن هست، والا نه در فقهمان، نه در ادبیاتمان، نه در تحقیقات اصولیمان، احتیاجی به این پیدا نمیکنیم که بلند شویم قرآن را برداریم نگاه کنیم ببینیم مثلاً چه آیهای در قرآن درباره این موضوع میشود پیدا کرد یا قرآن چه گفته! این عیب حوزه است.»
جاهلیتزدایی از جاهلیت مدرن
در باب خطرات جاهلیت مدرن حضرت آیتالله جوادی در همایش دیروز بر به میدانآوردن عقل تأکید میکنند. «همه شنیده و خواندهایم که وظیفه عالم جهلزدایی و عالمکردن مردم است، اما جاهل را عالم کردن گوشهای از کار است و عاقلکردن که اصل است، کار آسانی نیست. حوزه و دانشگاه، جاهل را عالم میکنند ولی عاقل و عادل کم است؛ کسی که نه بیراهه برود و نه راه کسی را ببندد. جهالت میتواند علم و عقل را از پا درآورد، در روایت داریم: رب عالم قد قتله جهله؛ آن که سر علم را میبرد، خودخواهی و غرور و جهالت است و عقال زدن بر آن دشوار است... طبق آیات قرآن برخی یقین دارند حق با کیست و چیست ولی باز خلاف میکنند!... پس حوزه بکوشد تا جاهلیت را از بین ببرد زیرا جاهلیت هم عقل و هم علم را از بین میبرد. اصرار روایات بر امامت است، زیرا اگر امامت نبود، جاهلیت است، بعد از جمل و صفین حضرت علی (ع) بارها از لفظ جاهلیت استفاده فرمودند، یکی از گناهان، تعرب بعد از هجرت است، یعنی وقتی رسول خدا (ص) مردم را از مکه به مدینه برد و از عربیت به اسلام آورد، دوباره به جاهلیت برگشتند. مردم مکه با تکیه بر آیات قرآن همه زندگی خود را مانند پرندگان مهاجر از مکه رها کردند، زیرا به رزاقیت خدا باور داشتند و به مدینه رفتند. هجرت که شد، عقلانیت و ایمان پیش آمد ولی در جمل و صفین دوباره مردم به دوره جاهلی و تعرب بعد الهجره برگشتند. اینکه امروز انسان دوباره به کارهای پهلوی برگردد هم برگشت به جاهلیت است.»
مسئله فقط پهلوی نیست
مسئله هم فقط پهلوی نیست. رکن جاهلیت مدرن خود امریکا و غرب است. اگر یک روحانی یا غیرروحانی شیفته فرهنگ و تمدن غربی و امریکایی شود، گرفتار همین جاهلیت مدرن است. به چه دلیل؟! و چرا باید امریکا را جاهلیت مدرن دانست؟ فقط یک فقرهاش کودککشی و نسلکشی در غزه است. آنچنانکه بنیان باور به حقوقبشر غربی را هم در خود دانشگاههای امریکا و هم در میان روشنفکران و دانشگاهیان ایران فروریخت. الان به جز چند آدم قسیالقلب و تاریکاندیش نمیتوانید در دانشگاههای ایران کسی را پیدا کنید که سرش را بالا بگیرد و بگوید حقوقبشر امریکایی!
به همین دلیل است که معتقدم مسئله جهالتزدایی که حضرت آقای جوادی مطرح کردند و لزوم بازگشت به قرآن و علمی و عقلیشدن بیشتر حوزهها مستقیماً بر سرنوشت سیاسی و اجتماعی کشور اثرگذار است. یک فرد روحانی باید تجسم اخلاق و معنویت و علم و عقل باشد. چنین کسی شدن بسیار مشکل است، اما اگر چنین نباشیم، آن وقت به جایی میرسیم که چنین احساس خطری در سخنان مفسر بزرگ قرآن در همایش تجلیل از تفسیر بزرگ ایشان بروز و ظهور کند.